زندگی عشقولانه من زندگی عشقولانه من ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
پرنسس رویایی ما پرنسس رویایی ما ، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

رویای واقعی

نامه واسه نینی گلی ...

هنوز به دنیا نیومدی ... هنوز تو دل مامانی و فقط فقط مال مامان ... الان فقط مال منی ... الان تورو با هیچ کس قسمت نمیکنم ... دخترم ؟؟؟ پسرم ؟؟؟ به نظر تو مامان اخرین شبی رو که با تو میگذرونه از شوق دیدنت تا صبح نمیخوابه ؟؟؟ یا از ترس قسمت کردن این عشق با بقیه خوابش نمیبره ؟؟؟ به نظر تو مامان بیشتر عاشق تو میشه یا عاشق بابایی میمونه ؟؟؟ اصلا به نظر تو وقتی اولین بار مامان تو رو میبینه چه کار میکنه ؟؟؟ همین جوری نگاهت میکنه و چشم ازت بر نمیداره ؟؟؟ یا سریع یه علامت رو پیشونیت میزاره که تو رو قاطی نی نی های دیگه گم نکنه ؟؟ اصلا مگه به زیبایی تو واسه مامان نینی هم هست که قرار باشه تو رو اشتباه بگیره ؟؟؟ کلی واسه خودم تمرین کردم ... تمرین کردم ...
28 آبان 1393

واسه نینی گلی ...

سلام نینی گلی مامان . این پست فقط واسه شماست نینی گلی نازم ... این روزها مامانی یه مقدار اوضاعش بهتره و شرایط بهتر شده ... هر چند هنوز هم تهوع اذیتم میکنه مخصوصا عصرها ... اما بازم اوضاع از همیشه بهتره نازنینم ،مامانی واسه 12 آذر وقت داره که بره پیش خانوم دکترمهربونمون و تا اون موقع فقط شما دایم ضربانهای قلب مامان نگرانتو میشنوی ... نازنیم ... دوست داشتن کمترین واژه ای هست که ح...
27 آبان 1393

ارامش کم کم برمیگرده ...

سلام . گاهی اوقات با خودم فکر میکنم که چقدر خوبه این وبلاگ رو دارم و فارغ از همه دغدغه ها میتونم بنویسم . اینجا دوستهایی رو دارم که کاملا واقعی هستند با اینکه اصلا ندیدمشون . دوستایی که با ناراحتیم ناراحت میشن ودلداریم میدن وبا شادیم ازته ته دلشون میخندن و خوشحال میشن . دوستهایی که به خاطر یه موضوع کوچیک لازم نیست ساعتها براشون دلیل بیارم ... اینجا رو دوست دارم. البته این بین زینا هم هست . دوست عزیزی که باهاش واقعا، دوستی رو میفهمم و خوشحالم که دوستمه . این روزهام داره با آرامش بیشتری میگذره و کم کم غزلی اوضاعش داره بهتر میشه ... نینی گلی کمتر دست تو دل مامانش میکنه و حسابی خوبه ... سون جون هم حسابی سرش گرم شده با یه شکم قلقلی و یه پسر عسلی ...
24 آبان 1393

تو دل مامان خوش میگذره ...

نینی گلی مامانش سلام .... دوست جونام سلام .... همه خوبین ؟؟؟ غزلی این روزها داره حسهای جدید رو تجربه میکنه  دیروز رفتم سونو بررسی قلب و رشد جنین ... اقا یه نینی داریم گل منگلی که قلبش اندازه خودش کوچولو با دستها و پاهای کوچولو . و من همچنان باورم نمیشه ... هنوز هم تو بهت این موضوع هستم که واقعا غزل داره مامان میشه ؟؟؟  راستی ... نینی گلی ما یه دونه است ... یعنی قرار بود دوتا باشه اولش دکتر بهم گفت دوقلو میباشد ولی یه دونه است .. . تهنایی واسه خودش نشسته تو دل مامانش و هروقت حوصله اش سر میره دست میکنه تو معده مامانش و بیچاره غزل ... بهش میگم نینی گلی میشه اروم بشینی و هی دستت تو دل وروده مامانی نکنی ؟؟؟ میفرمایند : نه ...
18 آبان 1393

این روزهای من ونی نی گلی

سلام نی نی گلی توی دل مامان ... خوبی ؟؟؟ دوست جونام خوبین ؟؟؟          این روزها من ونی نی گلی صبح بیدار میشیم و میایم سر کار و بعدش هم دانشگاه و شبها کلی خودمون رو لوس میکنیم واسه بابایی خان و عجیییییییییب نازمان خریدار دارد . حال میکنیم ... مامانی از صبح تا شب یک نفس گرسنه است ... چرا هر چی می خورم سیر نمیشم ؟؟؟ اما خیلی مواظبم ... با هم کلی قدم میزنیم و کلی فعالیت داریم ... خلاصه اینکه یه نی نی دارم گل منگلی ... نمیدونم پسری یا دخمل ؟؟؟ دیگه فرقی نداره . انگار همه چیز فقط توی یه کلمه ثبت میشه اونم ( سلامتیه )، همین . مامانی قبل از بارداری خیلی واست خرید کرده اما از وقت...
8 آبان 1393

نی نی تهدید میشود :

حالم بده ... سلام حوصله ندارم ... همش حالم بده از صبح تا شب .... کلافه شدم .... از بیدار شدن از خواب شروع میشه تا حدودای عصر ... بیچاره غزل ... گناهی شده ... اخییییییی .... اخه این چه وضعیه نی نی گلی جان ... چرا این جوری میکنی مادر ؟؟؟ بشین واسه خودت ساکت دیگه ... این جوری کارمون نمیشه ها ... مامان کلی کار داره ... تازشم واسه شما باید هوارتا چیز خرید کنم ... نمیشه که شما رو اعصاب مامان پیاده روی کنی بعد مامان هم هی واسه شما خرید کنه ، از حالا گفته باشم .... نی نی خوبی باش ... نی نی گلی باش ... اصلا از نی نی های مردم یاد بگیر . این دیگه چه وضعیه راه انداختی ؟؟؟ ببین مامانی هزار تا دوست داره ... ببین مامانی هی کار داره ... هی میره ...
4 آبان 1393
1